دلایل و انگیزه های انسان برای پیش بینی آینده
واقعا چرا بشر می خواهد آینده را ببیند؟ حتی تمدن های نخستین هم تلاش می کردند که بخش بیشتری از آینده را پیش بینی کنند. تاریخ شاهد داستان های زیادی از ظهورجادوگران، کاهنان و پیشگویانی بوده است که سعی در دیدن آینده ، ارائه راه حل برای برون رفت از مصایب و درمان بسیاری از مشکلات مردم عادی، بازرگانان، ثروتمندان و حتی رجال سیاسی داشته اند.
چهار انگیزه بنیادین مردم را بر می انگیخت و بر می انگیزد تا نسبت به پیش بینی آینده علاقمند باشند:
1. کنجکاوی
ما انسان ها اگر چیزی غیرعادی، متفاوت و یا متناقض با دانسته هایمان باشد، نسبت به زمان آینده کنجکاو می شویم. سعی می کنیم در مورد آن بدانیم. ما در مورد آینده کنجکاویم زیرا می دانیم یا گمان می کنیم که آینده نسبت به زمان حال متفاوت است یا می تواند باشد. به همین دلیل است که آنچه در مورد آینده می شنویم جذبمان می کند و به نظر می رسد این مساله که آینده ترسیم شده، واقعا جنبه پیش بینی دارد یا تنها به منظور سرگرمی عنوان شده، برایمان از اهمیت کمتری برخوردار است.
2. ترس
زمانی از ترس صحبت می کنیم که انتظار ایجاد شرایط بسیار نامساعدی را از واقعه، شخص یا پدیده ای داشته باشیم. به عقیده بسیاری از اندیشمندان، ترس از تشویش که تهدیدی ناملموس است، متمایز می باشد. ما این تفاوت را از نقطه نظر عملی به کار می گیریم که باعث تفاوت چشمگیری در انگیزه ها می شود. اگر تهدیدی ملموس، دلیلی برای مطالعه آینده باشد منجر به مطالعه ای کاملا متمرکز می شود و اگر تشویشی مبهم انگیزه ما باشد، به جستجوی وسیع برای تهدیدات احتمالی خواهد انجامید.
مطابق گفته هایدگر، ما تلاش می کنیم با جمع آوری دانش در مورد تهدید، یکپارچه ساختن آن با سیستم دانش خود و بدین ترتیب، تدوین و یا بهبود استراتژی برای رویارویی با آن، از ترس خود رها شویم. برای مثال در دهه 1980، مطالعات بسیاری در مورد نوعی بیماری گیاهی به نام Die Back که باعث خشک شدن گیاه از نوک شاخه به سوی ریشه می باشد انجام شد. چند سالی خود را با بیماری پیری مشغول ساختیم، که به نظر عده زیادی از افراد یک تهدید است و به دنبال راههایی برای آهسته ساختن روند پیری یا حداقل کم کردن تاثیرات آن گشتیم. ترس از تغییرات آب و هوایی نیز کارشناسان، سیاستمداران، کارآفرینان و بسیاری را به تحقیق در مورد تهدیدات و فرصت های حاصل از آن برانگیخت. در سال 1972، شرکت شل، امکان افزایش سریع قیمت نفت خام را مطرح کرد. زمانی که اهمیت و شدت تاثیرات آن مشخص شد، اقدامات سیستماتیک، بخصوص از طریق افزایش انعطاف پذیری، آغاز گردید.
3. تشویش
انسانها می خواهند از تغییرات و خطراتی که پیرامون آنهاست، آگاه باشند، حتی اگر نتوانند آنها را نام ببرند. دلیلی روشن و عینی برای تشویش وجود ندارد، نوعی احساس آسیب پذیری براساس این فرضیه است که تهدیدات غیرقابل کنترلی می توانند به وقوع بپیوندند. برعکسِ ترس، تشویش به تجسس در موضوعات خاص منجر نمی شود، بلکه به کاوشی وسیع برای تهدیداتِ احتمالی می انجامد. براساس مشاهدات ما، تشویش مهمترین انگیزه رهبران سازمان های بزرگ برای پرداختن به آینده است. به دنبال فرصت ها گشتن، اغلب نقش ناچیزی ایفا می کند.
هدف، کاهشِ تشویش تا سطح قابل قبول با جمع آوری دانش در مورد نوع، احتمالو تاثیرات بالقوه رویدادها و رخدادهای تهدیدآمیز است. با این همه، هدف نمی تواند برطرف ساختن تشویش باشد.
تشویش ما را هوشیار نگه می دارد.
4. جستجوی خوشبختی
بشر به طور حسی می داند که با دانستن بهتر آینده نسبت به دیگران مزیت کسب می کند. انگیزه برای جستجوی خوشبختی، آنگونه که ما آن را می نامیم، ما را بر می انگیزاند به سمت کسب مزیت قطعی نسبت به شرایط حال یا کسب مزیت نسبی نسبت به رقیبان، بوسیله پیش بینی بخش وسیعتری از آینده.
در صورتی که شرکتها برای مثال با یاری جستن از تکنولوژی جدید یا مدنظر قراردادن فرصت های کشف شده در همان مراحل اولیه، وضعیت شرکت خود را در قیاس با مقطعی در زمان گذشته بهبود ببخشند، قادر خواهند بود در جستجوی خوشبختی به پیشرفتی قطعی نائل شوند. کارآفرینی که تشخیص می دهد ویژگی های خاصی در آینده بسیار مورد استقبال قرار می گیرند، می تواند خود را به یکی از اولین کارشناسان آن زمینه تبدیل سازد. پیشرفت نسبی زمانی حاصل می شود که در قباس با رقبا، شرابط بهبود یابد. اولین شرکت انرژی و الکترونیک که قادر باشد از مافوق هادی ها در دمای اتاق بهره بگیرد، علاوه بر مزایای قطعی کم اهمیت تر، از مزیت نسبی برخوردار خواهد بود که بسیار اهمیت خواهد داشت، بخصوص اگر رهبری شرکت بتواند از طریق حقوق و حق ثبت اختراع بر اهمیت آن بیفزاید. اگر شرکتی تکنولوژی قدیمی را پیش از رقبایش کنار بگذارد، این مزیت منحصرا نسبی خواهد بود. حتی بدون سرمایه گذاری در بازارهای جدید، شرکت نسبت به رقبای خود وضعیت بهتری خواهد داشت.
خوشبختی اغلب در قیاس با دیگران تعریف می شود، بدین معنا که در اغلب مواقع نسبی است و نه قطعی. نمایه های گوناگونی نشان می دهند که افراد در کشورهای عمدتا ثروتمند اغلب به طور کلی ناخشنودتر از افراد در کشورهای فقیر یا به اصطلاح در حال توسعه هستند.
بازارهای نوظهور و در حال گسترش نشان می دهد که این قیاس ها اغلب به نتایج نادرستی منجر می شود. با این وجود، این مساله تغییری در این واقعیت نمی دهد که در جستجوی خوشبختی در افراد، انگیزه ای برای تمایل به دانستن بهتر آینده ایجاد می کند.